نامه های ایوب

چند خط نوشته ی ساده،پر ایهام و استعاره درست مثل زندگی و ساده و عامیانه بازهم مثل زندگی، مثلِ تمام پاردوکسهای زندگی

نامه های ایوب

چند خط نوشته ی ساده،پر ایهام و استعاره درست مثل زندگی و ساده و عامیانه بازهم مثل زندگی، مثلِ تمام پاردوکسهای زندگی

تو مستان را نمیگیری

 

می خواهم بروم تا از دایره و محدوده ی استحفاظی تو خارج شوم، بروم به شهر و جایی که نباشی و اگر سختی و رنجی بود و اگر نصیبی نبود... حداقل دلم به این خوش باشد که نیستی و حضور نداری. دلم خوش باشد که شدی مثل خیلی ها که رفتند و یا مردند و یا کشته شدند .

اما کجا؟...نبودن تو کجاست؟!

حد و پایان محدوده ی شما روی کدام نقشه ترسیم شده است...؟!

...ولا یُمکن الفرار مِن حکومتک

 

نیایش(1)

 

خدایا من گم شده ام، هرچه میگردم پیدا نمیشوم. نمی دانم... نمی دانم... اصلن شاید همین جا سر طاقچه و یا گوشه یکی از خیابان ها جا مانده ام و یادم نمی آید!

خدایا من گشتم اما پیدا نشدم و یا شاید خوب نگشته ام...

خدایا من تنها مانده ام، ...من از بی من من بودن خسته شدم...، حاضرم همه را گم کنم، اما خودم را پیدا کنم!

 

خدایا هرجا و هر زمان که قلم ضعیف ، حقیر و ناتوانم در مقابل عظمت و شکوه اساطیری تو از نوشتن عاجز شد، ... ای همیشه بزرگ جاویدان، شکوا و درونیاتم را ننوشته بخوان.