نامه های ایوب

چند خط نوشته ی ساده،پر ایهام و استعاره درست مثل زندگی و ساده و عامیانه بازهم مثل زندگی، مثلِ تمام پاردوکسهای زندگی

نامه های ایوب

چند خط نوشته ی ساده،پر ایهام و استعاره درست مثل زندگی و ساده و عامیانه بازهم مثل زندگی، مثلِ تمام پاردوکسهای زندگی

تو مستان را نمیگیری

 

می خواهم بروم تا از دایره و محدوده ی استحفاظی تو خارج شوم، بروم به شهر و جایی که نباشی و اگر سختی و رنجی بود و اگر نصیبی نبود... حداقل دلم به این خوش باشد که نیستی و حضور نداری. دلم خوش باشد که شدی مثل خیلی ها که رفتند و یا مردند و یا کشته شدند .

اما کجا؟...نبودن تو کجاست؟!

حد و پایان محدوده ی شما روی کدام نقشه ترسیم شده است...؟!

...ولا یُمکن الفرار مِن حکومتک

 

نظرات 1 + ارسال نظر
مسعود مشهدی یکشنبه 2 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 09:34 ب.ظ

هووووو ........... زهی خیال باطل عمو !

از چی میخوای فرار کنی ؟ خودت رو گول نزن عشقی .......... بچه شدی :)

رضا تو این برهوت مجازی ارزومه دونفر رو ببینم و باهاشون خلوت کنم ... یعنی ارزو در حد تیم ملی ها داداش ... یکی مونثه که خوب خودت میدونی ! یکیشم شخص حضرت عالی هستین ! والله من انحراف ندارم اما عاشق شما دونفر شدم ... کدوم خری گفته عاشق شدن دست خود ادمه بگو تا خفه اش کنم ... حالا اینکه گفتم خلوت کنم بد به دلت رانده اقا ... یعنی دور از چشم اغیار بیگانه ... خدا رو هم بذارم پشت در ! شاید بخوام براش درد دل کنم ... گریه کنم ... ناز کنم ... دلم میخواد هیچ خری نباشه !

شانس تخمی ما این دونفر جفتشون ناز دارن قد خدا .... هر چی ما پیش میریم اونا پس میرن ... درست همونوختی که فکر میکنم دیگه یادشون رفته از این معشوق فلک زده باز دوباره سروکله شون پیدا میشه ! خیلی باحالی رضا ... قد همون یکی ! اینجوری نگام نکن عشقی ... گناه که نکردم ؟

دل به دل راه داره مسعود، دیگه تقریبن طی این یک سال و خورده ایی تا حد زیادی از طریق همین نوشته ها همدیگه رو شناختیم. من در صداقت و عشقی بودنت شکی ندارم.

میگن سخن کز دل برآید لاجرم بر دل نشیند...، یادت هست یه بار گفتم اگه دو ماه اطراف بچه ها نچرخی همشون فراموشت میکنن!!
آقا الان از نظرم برگشتم... اونطرفا هنوز که هنوزه هر از مدت یک بار بچه ها اسمتو به زبون میارن. جاتو خالی میکنن و به نیکی از شهرام یاد میشه!!(( حالا وسط این صحبت چرا اینارو گفتم... خودمم دقیق نمیدونم علتش چی بود))

به هر حال من فکر میکنم طعم و لذت این رفاقت به همین عدم ملاقات حضوری هست...، آقا بعد از یه عمر برای اولین بار یکی پیدا شده که به ما لطف داره و علاقه مند.... مگه دیوونه شدم که خودمو نشون بدم و با دیدنم بگی...اَه...اَه... رضا اینه!

و از همه ی اینا گذشته طی این مدت خیلی خوب دستم اومده که خودتم در این زمینه با من هم عقیده هستی و به این راحتیا حاضر به ملاقات حضوری با رفقا نیستی.
و حتی حاضر نشدی برای دریافت جایزه برترین وبلاگ ها افتخار بدی و به صورت حضوری و یا علنی بیایی تهران خراب شده و در جشن دکتررررر بوترابی شرکت کنی.

گر پیش منی چو بی منی در یمنی
گر در یمنی چو با منی پیش منی

* * *

امیدوارم مطالبی که در وبلاگت مینویسی تلنگری باشه برای من و خیلی از ماها و سال های سال انگیزه ی نوشتنو از دست ندی...

(( باور کن لذت میبرم وختی میبینم در این فضای وب که اکثرن درباره ی مشکلات فانتزی جامعه مطلب مینویسن ...یکی پیدا شده و داره درباره مشکلات روزمره و اکثر زیر خط فقر جامعه مینوسه))


* * *

آقا نوشته بیش از حد داره شبیه نون بهم دیگه قرض دادن میشه... ما دیگه از منبر به طرف پایین سقوط میفرمائیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد